جدول جو
جدول جو

معنی مداخل بردن - جستجوی لغت در جدول جو

مداخل بردن
(شَ شُ دَ)
سود کردن. فایده بردن. از کار و کسب و تجارت عواید حاصل کردن، از طریق نامشروع و غیرقانونی و اغلب نامشهود از قبیل رشوه و باج سبیل و حق و حساب پولی به جیب زدن و درآمدی حاصل کردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ مَ دَ / دِ گَ تَ)
دخالت کردن در امری. دخالت در امور دیگران
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ دَ / دِ کَ دَ)
داخل شدن در امری. درآمدن در کاری. اقدام به کاری: چنانکه در طبایع مرکب است هر کسی برای خویش در مهمات مداخلت کردی. (کلیله و دمنه) ، درآمدن در کاری که ظاهراً مربوط به شخص نیست. دخالت کردن در روابط بین دو تن یا دو دسته
لغت نامه دهخدا
(دَ)
درآوردن. اتلاج. ادخال. اندماج: اسلق العود فی العروه، داخل کردن چوب را در گوشۀ کوزه و جز آن. (منتهی الارب).
- داخل جنگ کردن، بجنگ واداشتن.
- داخل چیزی کردن، آمیختن و درآوردن درآن. پیوسته کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از داخل کردن
تصویر داخل کردن
سپوختن خلانیدن نشاختن اندر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداخله کردن
تصویر مداخله کردن
میانجیگری کردن پا در میانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تداخل کردن
تصویر تداخل کردن
پژولیدن
فرهنگ لغت هوشیار
دخالت کردن، شرکت کردن، دست اندازی کردن، پادرمیانی کردن، شفاعت کردن، میانجیگری کردن، وساطت کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مداخله کردن
تصویر مداخله کردن
للتّدخّل
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مداخله کردن
تصویر مداخله کردن
Interfere, Intervene, Meddle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مداخله کردن
تصویر مداخله کردن
interférer, intervenir, se mêler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مداخله کردن
تصویر مداخله کردن
interferir, intervir, intrometer-se
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مداخله کردن
تصویر مداخله کردن
干渉する , 介入する , 口出しする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مداخله کردن
تصویر مداخله کردن
مداخلہ کرنا , مداخلت کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مداخله کردن
تصویر مداخله کردن
แทรกแซง , แทรกแซง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مداخله کردن
تصویر مداخله کردن
kuingilia, kuingilia kati
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مداخله کردن
تصویر مداخله کردن
להתערב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مداخله کردن
تصویر مداخله کردن
방해하다 , 개입하다 , 간섭하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مداخله کردن
تصویر مداخله کردن
干涉 , 干预
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مداخله کردن
تصویر مداخله کردن
sich einmischen, eingreifen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مداخله کردن
تصویر مداخله کردن
karışmak, müdahale etmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مداخله کردن
تصویر مداخله کردن
হস্তক্ষেপ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مداخله کردن
تصویر مداخله کردن
हस्तक्षेप करना , हस्तक्षेप करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مداخله کردن
تصویر مداخله کردن
interferire, intervenire, intromettersi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مداخله کردن
تصویر مداخله کردن
interferir, intervenir, entrometerse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مداخله کردن
تصویر مداخله کردن
zich bemoeien, ingrijpen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مداخله کردن
تصویر مداخله کردن
втручатися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مداخله کردن
تصویر مداخله کردن
вмешиваться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مداخله کردن
تصویر مداخله کردن
ingerować, interweniować, wtrącać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مداخله کردن
تصویر مداخله کردن
mengganggu, campur tangan, mencampuri
دیکشنری فارسی به اندونزیایی